مجموع نظرات: ۱
یکشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۲۰:۵۸
۰ نفر

همه چیز از روزی شروع شد که شریک طلاساز ثروتمند، کلاه گشادی بر سرش گذاشت و تمام سرمایه اش را بالا کشید. این اتفاق سبب شد تا مرد طلاساز دام خود را در سایت همسریابی برای زنان تنها و پولدار پهن کند و نقشه مجرمانه خود را پیش ببرد.

متهم

همشهری آنلاین؛ ‌حوادث: اواخر شهریور امسال زنی جوان که مدیر بخش تبلیغات یک شرکت خصوصی است، قدم در اداره پلیس گذاشت و گفت به دام یک خواستگار شیاد گرفتار شده است. وی توضیح داد: چند وقت قبل با جوانی به نام سام در سایت همسریابی آشنا شدم. سام می گفت کارخانه دار است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. او می گفت فوق لیسانس دارد و به چندین کشورخارجی سفر کرده است. وقتی صفحه او در اینستاگرام را فالو کردم، عکس های او را در خانه های مجلل دیدم که گفته هایش را تایید می کرد. حتی ماشین های زیرپایش هم پورشه و بنز بود. البته من هم بعد از جدایی از همسرم، به تنهایی زندگی می کردم و وضع مالی نسبتا خوبی داشتم.

این زن جوان ادامه داد: مدتی که گذشت، ‌سام به من پیشنهاد ازدواج داد و گفت پدر و مادرش ساکن ایتالیا هستند و قرار است به زودی به ایران بیایند. من و سام هم تصمیم گرفتیم پس از آمدن پدر و مادرش، مراسم عقدمان را برگزار کنیم اما خبر نداشتم که خواستگار قلابی ام، دام گسترده ای برایم پهن کرده است. وی گفت: بعد از چند روز خواستگارم مدعی شد که مادرش به ایران برگشته است. او با من قرار گذاشت تا به خانه اش برویم و مادرش را ببینم. آن روز سوار ماشین بنز سام شدم و او مرا به خانه ای در غرب تهران برد. وقتی قدم در آنجا گذاشتیم، مرد غریبه ای را دیدم که با اسلحه تهدیدم کرد. سپس سام و مرد غریبه دست و پایم را بستند و با تهدید کلید خانه ام را گرفتند. من واقعا شوکه شده بودم و خواستگارم پس از گرفتن کلید خانه ام رفت و مرد غریبه حدود ۷ ساعت اسلحه به دست بالای سر من ایستاد و تهدید کرد که اگر حرفی بزنم، شلیک کرده وجانم را می گیرم. در نهایت بعد از ۷ ساعت سام برگشت و آنها مرا با دست و پای بسته در خیابان رها کردند. بعد از رهایی متوجه شدم که سام پس از سرقت دسته کلیدم به خانه ام رفتم و تمام طلا و جواهراتم، سکه ها و دلارهایم را به سرقت برده است. ارزش اموالی که خواستگار شیادم به سرقت برد در حدود دو میلیارد تومان است.

نقشه های سریالی

با این شکایت، تحقیقات ماموران پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران زیر نظر بازپرس شعبه دهم دادسرای ویژه سرقت شروع شد. در نخستین گام، ماموران به سراغ خانه ای که متهمان، زن جوان را ۷ ساعت در آنجا گروگان گرفته بودند، رفتند. خانه توسط متهمان و با مدارک جعلی اجاره شده بود. از سوی دیگر در بررسی تصاویر دوربین های مداربسته، چهره متهم نیز به دست آمد که نشان می داد سابقه ای از او ثبت نشده و تازه کار است. این موضوع، کار پلیس را دشوارتر می کرد. درحالیکه تحقیقات در این پرونده ادامه داشت، ۳ زن دیگر قدم در اداره آگاهی تهران گذاشتند و به طرح شکایت از کارخانه دار قلابی پرداختند. اظهارات این زن، تفاوت آنچنانی با نخستین شاکی نداشت جز اینکه بررسی اظهارات شاکیان تازه نشان می داد که متهم به تنهایی مرتکب گروگانگیری و سرقت شده است. یعنی تنها در مورد اول، ‌متهم با همدستش نقشه مجرمانه خود را اجرا کرده بود.

اتفاق عجیب

تصویر همدست متهم نیز به ۳ شاکی جدید نشان داده شده بود و تحقیقات به صورت گسترده برای شناسایی و دستگیری خواستگار قلابی و همدستش ادامه داشت تا اینکه یکی از شاکیان چند روز قبل به صورت اتفاقی همدست متهم را در خیابان دید که قصد داشت سوار خودرویی شود. زن جوان فورا موضوع را به شهروندان و راننده های مسافرکش گفت و آنها به سمت متهم رفتند و اجازه ندادند، ماشینش را روشن کند. زن جوان همزمان به پلیس زنگ زد و با حضور ماموران، متهم دستگیر شد. او اما اصرار بر بیگناهی داشت و می گفت زن جوان او را اشتباه گرفته است.

پایان

اگرچه متهم دستگیر شده اصرار بربیگناهی داشت اما نخستین شاکی در مواجه حضوری وی را شناسایی کرد و با انجام تحقیقات بیشتر مشخص شد که برادر وی مجرم اصلی بوده و نقش خواستگار را بازی کرده است. متهم گفت: من فقط در یک مورد با برادرم همدست بودم و سهمم را گرفتم اما در مابقی نقشه های او حضور نداشتم چون فرصت نکردم او را همراهی کنم و به شدت درگیر کارهای خودم بودم.

با اعتراف این مرد، برادر وی نیز دستگیر شد و دربازجویی ها به گروگانگیری و سرقت از ۴ زن اعتراف کرد. تحقیقات در این پرونده برای شناسایی شاکیان دیگر از سوی ماموران پایگاه هشتم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.

بازنده

خواستگار قلابی، یک مرد طلاساز است که لیسانس مدیریت دارد. وی تا همین یک سال قبل وضع مالی خیلی خوبی داشت تا اینکه یک روز نزدیک دوستش که از قضا شریک کاری اش هم بود، کلاه گشادی سرش گذاشت و مرد جوان تبدیل به یک ورشکسته شد. او که خودش را بازنده می داند، تصمیم گرفت پا در دنیای تبهکاران بگذارد. گفت و گو با او را می خوانید.

پرونده ات نشان می دهد که اولین بار است، ‌مرتکب جرم شده ای؟

من اینکاره نبودم. درس خوانده ام و در زندگی زحمت زیادی کشیدم اما باختم. به نزدیک دوستم؛ شریک کاری ام باختم. بهتر بگویم به اعتماد بی جای خودم باختم.

چه اتفاقی افتاد؟

من و شریکم یک کارگاه طلاسازی در تهران داشتیم. وضع مالی ام را توپ تکان نمی داد. ماشین مدل بالا زیر پایم بود و لوکس ترین آپارتمان ها را اجاره می کردم اما شریکم خیانت بزرگی در حقم کرد. شریکم که درواقع بهترین و قدیمی ترین دوستم بود، پیشنهاد خرید چندین شمش طلا را داد. هرچه سرمایه داشتم را به حساب او واریز کردم به امید اینکه قرار است به سود آنچنانی برسیم اما شریکم نه تنها سرمایه ام را بلکه هرچه طلای خام در کارگاه داشتیم را یک شبه برداشت و فراری شد. آنطور که شنیدم به آمریکا یا کانادا رفته است. من دستم به او نرسید و تا چند ماه در بیمارستان های مختلف بستری شدم و تا یک قدمی مرگ پیش رفتم.

چون تبدیل به مالباخته شدی، پایت در دنیای مجرمان باز شد؟

دستم به جایی بند نبود. رسیدم به زیر صفر. هرچه رشته بودم پنبه شده بود. باید کاری می کردم که یک شبه به پول می رسیدم. از طرفی به شدت می ترسیدم چون در همه این سالها از راه درست پول در آورده بودم.

چه شد که چنین ایده ای به ذهنت رسید؟ اینکه نقش خواستگار را بازی کنی و دست به سرقت و گروگانگیری بزنی؟

چند روز قبل از خواهر دوستم شنیدم که در سایت همسریابی با مردی آشنا شده و اموالش را سرقت کرده است. شنیدن سرگذشت خواهر دوستم، موجب شد تا ایده چنین سرقتی به ذهنم خطور کند. من هم کارم را شروع کردم، از دوستم پول قرض گرفتم و ماشین های مدل بالا اجاره کردم تا اعتماد زنان را به خود جلب کنم. سپس به سراغ نقشه سرقت و گروگانگیری می رفتم. البته هربار هم صفجه اینستاگرام خود را می بستم تا لو نروم و بعد که با طعمه جدید آشنا می شدم یک صفحه جدید می ساختم.

چه شد که پای برادرت به پرونده باز شد؟

چون خانه شاکی اول دور بود و از سوی دیگر چون بار اولم بود، یک ترس عجیبی هم داشتم؛ ‌ترس اینکه گروگان فرار کند. به همین دلیل از برادرم خواستم تا نقش نگهبان مسلح را بازی کند و من به خانه وی بروم تا سرقت را انجام دهم.

چقدر پول به جیب زدی؟

در این ۴ مورد، بالای ۴ میلیارد تومان. راستش را بخواهید دیگر نمی خواستم سرقت کنم و قصدم این بود دور خلاف را خط بکشم چون خیلی استرس داشتم و حتی از سایه خودم هم می ترسیدم اما خب ماه همیشه پشت ابر نمی ماند و در نهایت دستگیر شدم.

کد خبر 901206

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار حوادث

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • IR ۲۱:۱۴ - ۱۴۰۳/۰۸/۲۷
    0 0
    درس عبرتی